نعمانی در کتاب الغیبة، چهار روایت نقل می کند که همه بیانگر همین صورت اول است. از جمله این روایات چهارگانه، این روایت امام صادق (ع) است که می فرماید:
[در زمان غیبت] مردم، امام خویش را نمی یابند. با اینکه او در موسم [حج] حاضر می شود و مردم را می بیند، ولی کسی او را نمی بیند.2
شیخ صدوق در کتاب کمال الدین نقل می کند که امام رضا(ع) در پاسخ کسی کهاز آن حضرت در مورد قائم آل محمد(ص) پرسید، می فرماید: «لایُری جِسْمُهُ، وَ لایُسَمّی بِاسمِه...؛ جسم [آن حضرت] دیده نمی شود و به اسم نام برده نمی شود».3
امیرالمؤمنین علی (ع) نیز در روایتی می فرماید:
حجت خدا بر روی زمین بر آن ایستاده است. در راه های آن حرکت می کند و در قصرها و خانه های آن داخل می شود. او شرق و غرب زمین را در می نوردد. سخنان مردم را می شنود و بر جماعت آنها سلام می کند. او مردم را می بیند، ولی کسی او را نمی بیند تا زمانی که وقت ظهور در رسد و وعده الهی تحقق یابد و ندای آسمانی طنین انداز شود. همانا آن روز، روز شادی فرزندان علی و شیعیان اوست.4
حاصل روایات بالا این می شود که در طول زمان غیبت، به دلیل مصالحی که پس از این به آنها اشاره خواهیم کرد، امام عصر(ع) به کلی از دیدگان مردم غایب است و جز در موارد بسیار اندک و آن هم در مقابل بندگان خاص خداوند حاضر نمی شود.
ب) ناشناس بودن امام
صورت دومی که برای غیبت حضرت ولیّ عصر(ع) می توان تصور کرد، این است که اگر چه آن حضرت در طول زمان غیبت در میان مسلمانان حضور می یابد و با آنها برخورد می کند، ولی کسی آن امام را نمی شناسد و به هویت واقعی ایشان پی نمی برد. بنا بر این فرض، امام مهدی (ع) در هر شهر و مکانی که اراده کند، حضور می یابد و مانند دیگر مردم به زندگی می پردازد، ولی کسی از حقیقت حال ایشان آگاه نمی شود.
روایاتی وجود دارد که می توان از آنها صورت دوم را استفاده کرد که از آن جمله باید به روایتی اشاره کرد که شیخ طوسی در کتاب الغیبة از دومین نایب خاص آن حضرت؛ یعنی محمد بن عثمان عمری نقل می کند:
به خدا سوگند، صاحب این امر هر سال در موسم [حج] حضور می یابد، در حالی که او مردم را می بیند و آنها را می شناسد، ولی مردم با اینکه او را می بینند، وی را نمی شناسند.5
امام صادق (ع) نیز درباره غیبت آن حضرت چنین می فرماید:چگونه این مردم، این موضوع را که خداوند با حجتش همان گونه رفتار می کند که با یوسف رفتار کرد، انکار می کنند؟ همچنین چگونه انکار می کنند که صاحب مظلوم شما ـ همان که از حقش محروم شده و صاحب این امر [حکومت] است ـ در میان ایشان رفت و آمد می کند، در بازارهایشان راه می رود و بر فرش آنها قدم می نهد، ولی او را نمی شناسند، تا زمانی که خداوند به او اجازه دهد که خودش را معرفی کند، همچنان که به یوسف اجازه داد، آن زمان که برادرانش از او پرسیدند: «آیا تو یوسف هستی؟» پاسخ دهد که «بلی، من یوسف هستم.»6و7
بنا بر این فرض، برای حفظ امام مهدی (ع) از شرّ دشمنان لازم نیست که آن حضرت از نظر جسمی از جامعه دور و ازدیدگان پوشیده باشد، بلکه همین قدر که ایشان در میان مردم شناخته نشود و هویت حضرتش بر آنها پوشیده بماند، کفایت می کند. شاید از همین روست که ائمه اطهار(ع) از مردم می خواستند نام و عنوان مهدی (ع) را پوشیده دارند و در پی شناسایی حضرتش نباشند. در توقیعی که از ناحیه مقدسه امام زمان (ع) برای محمد بن عثمان، نایب خاص آن حضرت، صادر شده، در پاسخ کسانی که در پی دانستن اسم و عنوان حضرتش بودند، آمده است:
مردم یا باید سکوت کنند و در نتیجه، بهشت را برگزینند یا در پی سخن گفتن [از مهدی] و در نتیجه، داخل شدن در دوزخ باشند؛ زیرا مردم اگر بر نام آن حضرت واقف شوند، آن را منتشر می سازند [و در نتیجه، دشمنان نیز باخبر می شوند] و اگر از جایگاه او آگاه شوند، آن را به دیگران نیز نشان می دهند.8
از این توقیع به دست می آید که حضرتش با پنهان داشتن نام و عنوان و مکان خویش به راحتی می تواند از شر دشمنان در امان باشد. در این صورت، دیگر نیازی نیست که حتما آن امام از نظر جسمی هم از نظرها به دور باشند. آنچه معنای دوم را تأیید می کند، سخنان کسانی است که در زمان غیبت کبرا آن حضرت را دیده و حالات مختلفی را برای حضرتش برشمرده اند. چنان که از سخنان آنها برمی آید حضرت مهدی (ع) گاه در موسم حج و با لباس احرام همچون دیگر حجاج با آنها روبه رو می شود؛ گاه در لباس تجار و شمایلی که مخصوص تجارت پیشگان است، گاه در صورت یک عرب معمولی که در بیابان ها راه را بر گم شدگان می نمایاند و نظیر آن. این موضوع حکایت از این دارد که حضرت مهدی (ع) از نظر ظاهری، با انتخاب پوشش های مختلف، هویت واقعی خود را از دیدارکنندگان پنهان داشته است و بیشتر آنان در نگاه اول موفق به شناخت آن حضرت نشده اند. تنها پس از جدا شدن آن جناب از ایشان، به هویت واقعی شخصی که با او دیدار کرده اند، پی برده اند.9
پی نوشت ها:
1. سید محمد صدر، تاریخ الغیبة الکبری، صص 36 ـ 31.
2. کتاب الغیبة (نعمانی)، ص 175؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، باب 33، ص 346، ح 33.
3. کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، باب 56، ص 648، ح 2.
3. کتاب الغیبة (نعمانی)، ص 14.
4. کتاب الغیبة (طوسی)، ص 221.
5. سوره یوسف(12) آیه 90 و 91.
6. کتاب الغیبة (نعمانی)، ص 164؛ الکافی، ج 1، صص 337 ـ 336، ح 4.
7. کتاب الغیبة (طوسی)، ص 222.
8. ر.ک: همان، صص 181 ـ164 ـ156 و 258؛ ر.ک: میرزا حسین نوری، نجم الثاقب، صص 507 ـ 139 .